loading...
فانی فور فان
Ihsan بازدید : 625 سه شنبه 19 فروردین 1393 نظرات (0)

آنان که کهن شدند و آنان که نوند
هریک به مراد خویش لختی بدوند
این کهنه جهان به کس نماند جاوید
رفتند و رویم و دیگر آیند و روند
“خیام”
.
.
در زندگی محتاج یک چیزم :
خنده های مادرم …
.
.
آغوش پدرم می گفت که گرمای خورشید افسانه است !
.
.
آدم ها از آن چیزی که از نزدیک میبینید دورترند !
.
.
عاقبت همه‌ی ما زیر این خاک آرام خواهیم گرفت
ما که روی آن دمی به همدیگر مجال آرامش ندادیم !
.
.
همه شبیه هم هستند
هیچکس شبیه حرف هایش نیست !
.
.
بچه های فقیر فقط در زنگ انشا ، تعطیلات را به کنار دریا می روند !
.
.
بر درخت زنده بی برگی چه غم ؟
وای بر احوال برگ بی درخت !

.
.
وقتی دیدی کسی مثل نوک پرگار همه جوره پات وایساده ؛ دورش نزن ، دورش بگرد !
.
.
دروغ بگو تا باورت کنند
آب زیر کاه باش تا بهت اعتماد کنند
بی غیرت باش تا آزادی حس کنند
خیانت هایشان را نادیده بگیر تا آرام باشند
کذب بگو تا عاشقت شوند
هرچه نداری بگو دارم
هرچه داری بگو بهترینش را دارم
اگه ساده ای  ، اگه راستگویی ، اگه باوفایی ، اگه با غیرتی ، اگه یکرنگی
بدان که همیشه تنهایی رفیق …
.
.
گاهی اوقات آدم دلش یک آشپزخانه آرام ، یک استکان چای و مــــادرش را می خواهد …
.
.
تو را پاک آفرید ایزد ز خود شرمت نمی آید
که روزی پاک بودستی ، کنون آلوده دامانی ؟
“پروین اعتصامی”
.
.
هر ردپای آهویی را که دیدی دنبال نکن
این روزها زیادند “گرگهایی” که با کفش آهو راه میروند !
.
.
اسمش آدم است اما تو باور نکن
گاهی کاری می کند که از پس هیچ گرگی بر نمی آید !
.
.
برای حرفی که میزنی فکر کن چون دلی که بشکند صدایش را نمیفهمی ولی نفرینش به زمین می اندازدت…
.
.
من بدهکار توام ای مادر
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی و به من خندیدی
من بدهکار توام ای مادر …
.
.
این روزا از هر دستی که بدی ، از همون دست بدهکار میشی !
.
.
آرام بر گونه هایم میلغزد تاوانِ بی فکری های دیروز
کاش بیهوده نمی تاختم !!!
.

.
بر آنم که هم قافیه بودن “مرد” با “درد” اتفاقی نیست …
.
.
ﻣﻮﻧﺪﻧﯽ ﺭﺍﻫﺸﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺭﻓﺘﻨﯽ ، ﺑﻬﺎﻧﺸﻮ …
.
.
مادری که هر روز ﺭﺍﻫﺮﻭﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﺪ ، ﭘﻮﮐﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺭﻧﮓ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺮﻕ دارد
هیچوقت به ﺍﻟﻤﭙﯿﮏ نرﻓﺘﻪ ﺍما یک ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ …
.
.
تمام شادی دنیای قلبم
وجود مهربان و گرم باباست
اگر روزی نباشد او کنارم
برایم روز مرگ آرزوهاست
شده بابا پناه لحظه هایم
تجلی بخش رویاهای فرداست
پس از مادر که شد خاموش چون شمع
پدر تنها چراغ خانه ماست
شده او تکیه گاه آخرینم
برایم بهترین بابای دنیاست
پدر را دوست دارم ، میپرستم
الهی او بماند تا که دنیاست …
“سوزان قاسمیان”
.
.
وقتی انسان تمام عمر کار بکند ، لحظه ای فرا می رسد که در می یابد کارهای دیگری نیز می توانسته بکند ، مثلا : عاشق شود و زیر باران قدم بزند… به دنیا و مشکلاتش و لو برای چند ساعت فکر نکند… از گرمی دست معشوق گُر بگیرد…
ولی حالا چند حساب بانکی دارد ، چندین مرضِ سبُک و نیم دو جین قرص برای نفس کشیدن… از این رو تاسف می خورد !
.
.
برای شنیدن صدایی که دوستش می داری ، همین لحظه هم بسیار دیر است
افسوس خواهی خورد زمانی که از آن سوی سیم ها کسی بی احساس می گوید :
برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد …
.
.
آدم های ساده را دوست دارم
همان ها که بدی هیچکس را باور ندارند
همان ها که برای همه لبخند دارند
همان ها که همیشه هستند ، برای همه هستند
آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد
عمرشان کوتاه است بس که هر کسی از راه می رسد یا ازشان سو استفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد
آدم های ساده را دوست دارم چون بوی ناب “آدم” میدهند !
.
.
مهم نیست متولد دهه پنجاه یا دهه شصت یا دهه هفتاد باشی
مهم اینه که “فروردینی” باشی !

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 479
  • کل نظرات : 66
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 54
  • آی پی امروز : 103
  • آی پی دیروز : 71
  • بازدید امروز : 201
  • باردید دیروز : 431
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,139
  • بازدید ماه : 842
  • بازدید سال : 25,445
  • بازدید کلی : 237,379